عناصر محوري نهضت امام خميني(رضوان الله تعالي عليه)

نويسنده:آيت الله جوادي آملي
منبع:ولايت فقيه (ولايت فقاهت و عدالت)
اكنون ،تحليل برخي از عناصر محوري نهضت امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) ، درضمن چند نكته ارايه مي گردد:

يكم: هدف و اهتمام امام خميني (رضوان الله تعالي عليه)

امام راحل(رضوان الله تعالي عليه) ، درهَدْم جاهليت طاغوت و كشف نقاب از چهره ي ملكوتي اسلام ناب محمّدي (صلي الله عليه وآله وسلّم) ، به چهار امر ذيل اهتمام داشتند:
1- هدف امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) ، جز رضاي خدا واحياي كلمه ي علياي الهي چيز ديگر نبود؛ زيرا رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) چنين فرمود : (( من أصبح من أ‌ ُمّتى وهمّته غير الله فليس من الله))1 ؛ هر فردي از امّت اسلامي، اگر همّت روزانه واهتمام هر بامدادش ، چيزي غير از خداوند باشد، از خدا بيگانه است و چنين شخصي ، الهي نمي انديشد و براي خدا كار نمي كند ودر نتيجه، حشر او نيز با انگيزه ي موهوم غيرخدايي خواهد بود.
2- اهتمام به امور مسلمين ،اعمّ از ساكنان ايران و غير ايران ، مهم ترين شاغل فكري آن حضرت بود؛ زيرا رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلّم) چنين فرمود: (( مَنْ أصبح لايهتمّ بأ ُمور المسلمين فليس بمسلم))2 ؛ يعني هركسي براي حل دشواري هاي جامعه ي اسلامي يا آحاد آنان همّت نورزد، از قلمرو مسلمين خارج است و اسلام او كامل نيست.
3- اهتمام به امور جامعه انساني، اعمّ از مسلمان و غير مسلمان ، براي امام راحل(رضوان الله تعالي عليه) جاذبه ي فراواني داشت؛ پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين باره مي فرمايد: ((من يسمع رجلاً ينادى يا للمسلمين فلم يُجِبْه فليس بمسلمٍ))3 ؛ هركس نداي مظلوميت فردي را بشنود كه از جامعه ي اسلامي كمك طلب مي نمايد- چه آن استغاثه ي كننده مسلمان باشد و چه غيرمسلمان- و جواب مثبت و سودمندي به او ندهد، از حوزه ي اسلام كامل بيرون است.
4- حفظ استقلال و عزّت در برابر دولت طغيانگر وحاكم جبّار، چه داخلي و چه خارجي، از ويژگي هاي نهضت امام خميني (قدّس سرّه) بود؛ چرا كه رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) دراين باره چنين مي فرمايد: (( مَن أقرّ بالذلّ طائعاً فليس منّا أهل البيت))4؛ يعني هركس در برابر ظالم، اظهار مَذِلّت كند و با طَوْع و رغبت در برابر ستم تسليم گردد، با خاندان عصمت و طهارت (عليهم السلام) بيگانه است؛ زيرا آن ذوات نوراني، مَثَل اعلاي عزّت خواهي و ستم ستيزي اند، و فرموده اند: ضَيم و خواري را جز فرومايه كسي تحمل نمي كند: ((لايَمنع الضَيْمَ الذليلُ)) 5 .
همان گونه كه درنظام تكوين، توحيد الهي ،آغاز و انجام و زير وروي هرچيزي است: ﴿ هو الأوّل والاخر والظاهر والباطن﴾6 ، محور اصلي نظام تشريع احكام و هم چنين تعليم و تربيت و جهاد و اجتهاد و صلاح خود و اصلاح ديگران نيز اعتقاد به توحيد خداوند است و بنابراين ، عنصر اصلي در اركان چهارگانه ي گذشته، همان اهتمام براي خدا و جلب رضاي اوست كه در سايه ي آن، عناصر سه گانه ي ديگر يعني حل دشواري هاي امّت اسلامي، رفع نيازهاي جامعه ي انساني، اعمّ از مسلمين و غيرمسلمين، وحفظ عزّت در برابر حاكم طاغي تأمين مي شود ولذا تأثير عناصر چهارگانه ي مزبور، ((طولي)) است نه ((عَرْضي)) ؛ زيرا در منطقه ي تشريع، چيزي همتاي جلب رضاي خدا نيست؛ چه اين كه در نظام تكوين، چيزي شريك خدا نخواهد بود: ﴿ليس كمثله شيءٌ﴾7 و در نتيجه : ((ليس كمثل الإهتمام لرضائه شىءٌ)).
اوّل كساني كه براي اقامت مكتب و تماميّت دين حنيف الهي قيام نمودند و ديگران را اقامه كردند، خود اهل بيت(عليهم السلام) وبه ويژه سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي (عليهما السلام) بودند. آن حضرت كه نه همّتي غير از خدا داشت و نه از اهتمام به امور مسلمين تعلّل مي ورزيد و نه از همّت گماردن به حلّ دشواري هاي جامعه ي انساني، اعم از مسلمان و غير مسلمان، سهل انگاري را روا مي داشت ونه در برابر حاكم طاغي تسليم مي شد.
شعار دلپذير حضرت اباعبدالله (عليه السّلام) : (( هيهات منّا الذّلـﺓُ، يابَي الله لنا ذلك و رسولُه والمؤمنون و حجور طابت وطهرت))8 ونداي دل انگيز ايشان كه فرمود : (( لا ولله لا أ ُعطيكم بيدى إعطاءَ الذليل ولا أفِرّ فِرارِ العبيد))9 ، درباره ي عزّت و حفظ استقلال است. در انحصار اهتمام آن حضرت به توحيد الهي نيز همين بس كه درمسأله شناخت خداوند چنين فرموده است: (( به توصيف الصفات و به تعرف المعارف لا بها يُعرف))10 ؛ يعني خداوند به وسيله ي اوصاف، وصف نمي شود وبه وسيله معروفي شناخته نمي شود، بلكه هرمعروفي، توسط ذات اقدس خداوند شناخته مي گردد. اگر انسان صالح سالكي به بارگاه رفيع معرفت توحيدي باريافت، به گونه اي كه همّت او دراصل شناخت، فقط معطوف خداوند شد ودر پرتو عرفان الهي ، غير او را شناخت ، هرگز غير او را وجهه ي همّت خويش قرار نمي دهد.
امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) در اين امر مهمّ توحيدي، به سرور آزادگان جهان سيّدالشهداء (عليه السّلام) اقتدا نمود و چهره ي هستي خويش را متوجّه جلب رضاي الهي كرد و خشنودي غير او را معيار قيام خود قرار نداد واين بينش توحيدي، در تمام مراحل اقدام خالصانه ي ايشان، چه درغربت و چه در قربت، چه در سَرّاء و چه در ضَرّاء ، چه در كُرْبَت وچه درعزّت ، چه در اسارت و چه در امارت و بلكه، دراوج واقعي و هم درحضيض ظاهري ، خلوص عمل براي خدا مشهود بود.

دوم: دوري امام خميني(رضوان الله تعالي عليه) از دنيا گرايي

انگيزه ي نهضت امام راحل (قدس سره) كه مطيع و تابع امام معصوم (عليه السّلام) بود، همان است كه درسخنان گهربار اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و بيانات سودمند سيّد الشهداء (عليه السلام) در تبيين قيام آن ذوات نوراني بيان شده است: (( اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافساً في سلطان ولا التماساً من فضول الحطام ولكن لنري المعالم من دينك و نظهر الا صلاح في بلادك ويأمن المظلمون من عبادك و يُعمل بفرائضك و سننك و احكامك))11؛ پروردگارا! تو ميداني كه قيام و اقدام مجاهدانه ي ما، براي رغبت در سلطنت مادّي و بهره برداري از متاع زائد و پوسيده و پژمرده ي دنيا نبود، بلكه براي ديدن ونشان دادن و برگرداندن علامت هاي دين تو و براي اصلاح درشهرهاي توبود؛ وبراي آن كه بندگان ستمديده ات در امان باشند و به فرائض و سنن و احكام تو عمل شود. آنگاه حضرت سيد الشهداء (عليه السّلام) چنين فرمود: ((فان تنصُرُونا و تُنصِفونا قَوِيَ لظلمـﺓ عليكم وعَمِلوا فى إطفاء نور نبيّكم. وَ حسبُنا الله و عليه توكّلنا و إليه انبنا وإليه المصير))12؛
پس اگر شما ما را ياري نكرديد و با ما به عدل و انصاف رفتار ننموديد ، ظالمان برشما چيره مي شوند واوّلين خطر آنان اين است كه درخاموش كردن نور وحي و چراغ نبوّت مي كوشند. البته حسين بن علي (عليهما السلام) ، خود بدون مساعدت مردمي قيام نمود؛ چرا كه خداوند را حسيب و كافي دانست و براو توكّل كرد و به او رجوع نمود كه صَيْرورت و تحول همه ي اشياء ، به سوي خداست.
براي آشنايان به برنامه هاي مبارزاتي امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) از صدر نهضت تا ساقه ي آن، از آغاز مهاجرت تا پايان مراجعت، از بدء قيام تا ختم ظَفَر، در خلوت و جلوت، در خوف و رجاء، و در خَصب و قحط و رخص و غلا، در كَرْب و فَرَج، ودرهَزْم و فتح، هرگونه تنافس در جاه و مقام را مطرود مي دانست و هر گونه اسراف و اِتراف و رفاه طلبي را محكوم مي كرد و از عُطْله ي احكام و حدود الهي رنج مي برد و دراجراي آنها از هيچ مساعدتي دريغ نمي كرد واز محرومان و مستضعفان حمايت كامل مي نمود و رنج ديدگان عصر جاهليت پهلوي و مجاهدان نستوه زمان انقلاب و دفاع مقدّس را ولي نعمتان انقلاب اسلامي مي دانست و هماره، ازخطر استكبار جهاني و صهيونيست بين الملل كه در اِطفاء نور وحي و چراغ رسالت سعي بليغ داشته و دارند، سخن به ميان مي آورد و راه ستم ستيزي را چونان اجداد كرام خود مي پيمود و آن را با تحريك قيادي خويش ،به ديگران مي آموخت.

سوم : خلوص نهضت و ياوران امام خميني (رضوان الله تعالي عليه)

امام راحل (قدّس سرّه) نه تنها در نهان خود هدفي جز تحصيل حدود مُعَطّل و تحريك احكام راكد و ساكن اسلام نداشت، كساني را به ياري مي طلبيد يا پيشنهاد مساعدت آنان را مي پذيرفت كه هم چون خود، مقصدي جز جذب جمال الهي نداشتند و هرگز فرد يا گروهي را كه در براندازي نظام طغيان و سلطه و يا برقراري نظام قسط و عدل، هوس مدارانه مبارزه مي كردند يا خودخواهانه مي انديشيدند، به ياري نمي پذيرفت و پيشنهاد شركت چنين افرادي را درنهضت اسلامي طرد مي نمود واجازه نمي داد قيام خالصانه ي مسلمين، با حضور برخي افراد كه انحراف فكري يا التقاط عقيدتي يا فساد اخلاقي داشتند مَشوب و آلوده گردد. البته دخالت نا خواسته ي برخي افراد در سيل ميليوني و توفنده مسلمين به رهبري امام (رضوان الله تعالي عليه) كه مي رفت تا بنيان طَغوا را بركَنَد و اساس مرصوص تقوا را طرّاحي نمايد، خارج از قلمرو قدرت و نيز بيرون از منطقه ي بحث است وآنان ، چون حُبابِ عُباب، و زَبَد روي سيل، با خروش آب فَوّار امّت اسلامي از ميان مي رفتند كه خداي سبحان از كيفيت زوال آنان با واژه ي ((جُفاء)) ( آب بُرد ) ياد مي كند: ﴿فامّا الزبد فيذهب جُفاءً﴾13 .
نكته ي مهم آن است كه امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) همان گونه كه اصل قيام بر ضد طاغوت را از سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي بن ابي طالب(عليهما السلام) آموخت، نحوه ي خلوص مردمي آن را نيز از امام معصوم خود فرا گرفت؛ زيرا وجود نوراني سيد الشهداء (عليه السّلام) در هنگام پيشنهاد عبيدالله بن حُرّ براي پذيرش كمك مالي و اعتذار از حضور در صحنه ي دفاع مقدس كربلا، چنين فرمود : ((وما كنتُ متخذ المُضلّين عَضداً))14 ؛ يعني من آن نيستم كه گمراهان را به عنوان عَضُد و بازو قرار دهم وبه آنان اعتضاد نمايم و از معاضدت آنان سود جويم. اصل اين سخن، فرموده ي خداي سبحان در سوره ي كهف است كه فرمود: من در آفرينش ، ازگمراهان كمك نمي گيرم15.
سرّ دوري جستن از ياري گروه هاي منحرف آن است كه براي وصول به حق، وسيله اي جز صراط مستقيم حقيقي وجود ندارد؛ زيرا ميان هدف و وسيله ، ومقصد و راه ، ربط خاص وجودي برقرار است؛ يعني با هر وسيله و راهي نمي توان به هر هدف و مقصدي وصلت يافت وبه آن رسيد؛ هدف معين، راه مشخّص مي طلبد و راه معين، به هدف مشخص مي رسد و هدف، هرگز نمي تواند وسيله را تبريز و توجيه كند.
اين مطلب عميق را، از سخنان گهربار سالار شهيدان (عليه السّلام) مي توان دريافت نمود كه فرمود : ((من حاول أمرا بمعصيـﺓ الله كان أفوت لما يرجو وأسرع لمجىء ما يحذر))16 ؛ اگر كسي بخواهد با معصيت پروردگار به چيزي نايل آيد، چنين رخداد تلخي سبب مي شود كه آن چه مورد اميدواري وي است، زودتر از ميان برود وآن چه مورد هراس اوست، زودتر فرا رسد.
همين خط مشي حضرت حسين بن علي (عليهما السلام) ، درموضع گيرهاي سياسي حضرت امام(قدس سره) مشهود بود؛ به گونه اي كه هرگز اجازه نمي داد براي نيل به هدف مقدس، از ترفندهاي سياست بازانه استمداد شود و از وسيله ي ناصواب، براي رسيدن به هدف صائبْ استفاده شود.

چهارم: امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) ، عقلِ برتر زمانه

همان گونه كه درجات بهشت عدن، به عدد آيات قرآن كريم است و معارف قرآن حكيم، براي هركسي به اندازه ي سعه ي وجودي وي تجّلي دارد، تكاليف الهي نيز براي هركس، به اندازه ي قلمرو معرفت اوست؛ اگر چه همگان در يك سطح خاص با يكديگر مشتركند و نصاب لازم براي اصل تكليف مشترك، همان عقل متعارف است كه در توده ي عقلاء وجود دارد و مايه ي صحّت بعث و زجر در امر و نهي الهي است.
در ايثارهاي تاريخي و نثارهاي محيّرالعقول ، تنها ((عقل متعارفِ)) اوساط مردم است كه متحيّر مي شود و از فتوا باز مي ماند يا دستور ارتجاع، سكوت، تقيّه، و مانند آن مي دهد- البته خصوصيّت هاي نفساني از قبيل جَبان بودن و احساس وحشت كردن نيز در نحوه ي ارزيابي و محاسبه ي موارد، سهم بسزايي دارد- امّا ((عقل بالغ)) به قلّه ي عشق وشوق ، درعين محاسبه ي دقيق و ارزيابي كامل، هرگز وَهْم و نيز عقل متعارفِ محدود و مدار بسته را به مشورت نمي گيرد ؛ چه اين كه خصوصيت هاي نفساني انسان عاشقِ مشتاق، همانا شوق شهامت و سلحشوري است نه هراس و تقيّه پروري، ونه تهور و بي باكي.
مَثَل اعلاي چنين فضيلتي ، سالار شهيدان (عليه السّلام) بود كه اصل كمال مزبور، به نحو((حقيقت)) دراو يافت شد و (( رقيقت)) آن، درپيرو راستين او يعني امام امت(رضوان الله تعالي عليه) پديد آمد كه وي درمَصاف عقل متعارف با عقل بالغ به قلّه ي عشق، جانب عقل برين را برگزيد و بطلان تقيّه را با نداي ((تقيّه حرام است ولو بَلَغَ ما بَلَغ)) ، آشكار ساخت و چنين نواي گوش نوازي كه از صاحبدل عاشقِ مشتاق برخواست، در همه آنان كه مصداق كريمه ي﴿لمن كان له قلب أو ألقي السّمع وهو شهيد﴾17 بودند، اثر مثبت نهاد.

پنجم: مردمي بودن نهضت امام خميني(رضوان الله تعالي عليه)

اگر چه ظفر و پيروزي انقلاب، بدون رهبري امام عادل و مصمّم ميسر نيست، ولي حضور امّت عازم و ملّت آگاه نيز شرط ضروري آن مي باشد و حق شناسي از آنان نيز لازم است. خداي سبحان درباره ي مؤمنين راستين چنين مي فرمايد: ﴿إنّما المؤمنون الّذين امنوا بالله و رسوله و إذا كانوا معه علي أمرٍ جامع لم يذهبوا حتي يستأذنوه﴾18 ؛ مردان با ايمان و مؤمنان راستين كساني اند كه از حيث اعتقاد ، به خدا وپيامبر او ايمان آورده باشند و ازحيث عمل، هرگاه مطلب مهمّ اجتماعي و حكم جامع امّت اسلامي فرا رسيد، هرگز صحنه را ترك ننموده و حتي اگر معذور هم باشند، بدون تحصيل اذن رهبر مسلمين، ازصحنه ي اجتماع خارج نمي شوند.
امّت اسلامي ايران، با عمل به اين آيه ي كريمه، هرگز صحنه مبارزه را ترك نكرد و با بذل نَفْس و نفيس خود، از اسلام ناب محمّدي (صلي الله عليه وآله وسلم) حمايت نمود و در طرد و طَعن طاغيان، هرگز غفلت نكرد و با بذل مُهجَت خويش، حجّت را بر ديگران تمام نمود و با نثارسَر، سرافراز گشت و با ارايه ي كارنماي انقلاب اسلامي و دفاع مقدّس، شايسته ي تحسين شد ولذا همان گونه كه قرآن كريم از ايثار انصار مدينه تجليل نمود : ﴿ يحبّون من هاجر إليهم ولا يجدون في صدورهم حاجـﺓَ ممّا أ ُوتوا و يوثرون علي أنفسهم ولو كان بهم خصاصـﺓ﴾19، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني (قدس سره) نيز مكرّراً از مردم فداكار ايران تقدير مي فرمودند.
حضرت امام خميني(رضوان الله تعالي عليه)، همه ي اين حمايت ها و هدايت ها و حراست ها را مرهون لطف ويژه خداوند سبحان مي دانست كه: ﴿لله جنود السّموات و الأرض﴾20 والبته اَرْج و اَجْر شهيدان شاهد، جانبازان مخلص، آزادگان سرافراز، و مفقودان واجد، نزد خداي منان هم چنان محفوظ است؛ چه اين كه حرمت و كيان خاندان گرانقدر آنان،نزد خدا و بندگان صالح اومصون خواهد بود.
توفيق الهي كه فرا راه رهبر عظيم الشأن و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران قرارگرفت، گذشته از حمايت همه جانبه ي مردمي، پشتيباني گسترده ي مراجع گرانقدر تقليد و فطاحِل علمي حوزه هاي ديني و تأييد و تسديد و تقويت و تشييد انكارناپذير پرچمداران فقاهت و نايبان حضرت وليّ عصر(ارواحنا فداه) بود كه امام راحل(قدّس سرّه) ، هماره از آن بزرگان حق شناسي مي فرمود.

پي نوشت:

1. بحار،ج70،ص243،ح12. 2.بحار؛ج71،ص337،ح116. 3. همان؛ ج71،ص 339، ح120.
4.همان؛ج74،ص 162، ح181. 5. نهج البلاغه، خطبه ي29،بند3. 6.سوره ي حديد،آيه ي3.
7.سوره ي شوري، آيه ي 11. 8.تحف العقول،ص241. 9.بحار؛ج44،ص191،ج4.
10. تحف العقول،ص 245. 11. همان، ص239.(اين جملات با تفاوت مختصري در خطبه ي 131 نهج البلاغه نيز آمده است كه بيانگر وحدت هدف آن بزرگواران است).
12.تحف العقول، ص 239. 13. سوره ي رعد، آيه ي17. 14. بحار؛ج44،ص315،باب37.
15. سوره ي كهف،آيه ي51. 16. بحار؛ج75،ص116،ح2. 17. سوره ي ق،آيه ي37.
18.سوره ي نور،آيه ي62. 19. سوره ي حشر، آيه ي9. 20. سوره ي فتح، آيه ي4.